فرهنگی

نیازمندی های ایران| تولیدی و عمده فروشی کفش و کتونی زنانه و مردانه در تهران و اسلامشهر

چه خیال انگیز و جان بخش است«در اینجا نبودن»!(1)

۱۷۴ بازديد

 

 

شبی از شب های سال 1337 در مشهد،چنان به وحشت افتادم،که هنوز پس از هفت سال هرگاه به یاد آن می افتم،بر خود می لرزم؛و آن هنگامی بود که ناگهان این سؤال وحشتناک در من افتاد که:«من کدامم؟»

چه هراسی بالاتر از این که،کسی خود را در درون خویش گم کرده باشد؟چه پریشانی ای بیش تر از اینکه،کسی بیگانه هائی را در درون خویش – چه می گویم؟در خودِ خویش،به چشم ببیند،که چنان با خودِ خویش در هم آمیخته اند و خود را همانند او نموده اند،که اکنون من نمی دانم،خود در آن میانه کدامم؟چه وحشتناک!بی تابی های من،تناقض های من،بی نظمی های من،همه زادهء این پریشانی است.

 

راست می گفت آن نویسندهء آشنای من،که من چشم هایم همیشه باز است،و«می خواهم بگویم که هیچ چیز و هیچ کس در ا ین دنیا وجود ندارد،که دیدنش به باز کردن تمام چشم بیرزد»!

 

من که احساس می کنم زمین متروک شده است،و شهر خلوت و خانه ها خالی!به وحشت افتاده ام؛از هراس این خلوت سرد،این غربت ساکت،می گریزم.به خود پناه می برم؛همان خودِ خود که اکنون سر زده است؛کشف کرده ام،و با چهره ای راستین و صمیمی،آن را در کنار خویش می بینم.چه قدر با من مأنوس و آشنا است!خودم است.

 

راست است سخن اوپانیشاد ها که:«در بیرون خبری نیست،هرکه به بیرون چشم بدوزد،در انتظار خواهد ماند و خواهد مرد.به خود بازگرد؛در آن جا همه چیز خواهی یافت؛زیرا همه چیز در آن جا است.بیرون،ظلمات است.از این چشمه ها جز رنج نمی جوشد»

 

راست می گفت بودا،نیروانا در درون است.نیروانای بودا،همین«من» است که اکنون،من خود را در آغوش او می یابم.همین خود من است؛خودی که از میان انبوهی از من های نمودین استخراج کردم؛چهره اش را از آلایش ها زدودم.روشن تر شد.شناخته تر شد.اوه!چه زیبا است و چه راستین و چه خوب!همهء خوبی ها و زیبائی ها و جلال ها و تعالی ها و تقدّس ها،همه،در همین است.همین است،و جز او،هرچه هست،کف است و حباب و فریب و دروغ و سراب؛خیال است و بیهودگی.همهء آن گفتن هائی که کلمه نمی یافتند،همهء آن گفتن هائی که چنان بر هم انباشته و در هم فشرده شده بود،که همچون عقده ای راه نفس را بر من بسته بود،و گاه خفقان چنان روحم را در خود می فشرد،که احساس مرگ می کردم.دارد باز می شود،ذوب می شود،دارم راحت می شوم.

 

ادامه دارد...

چه خیال انگیز و جان بخش است«در اینجا نبودن»!(1)

یک توصیف زیبا از بهار

۱۱۵ بازديد

« نوروز فیروز و بهار عالم افروز، به مبارکی و فرخندگی در رسید. سپهدار نسیم بهار و لشکر فروردین، عازم تسخیر دارالسلطنه چمن و مصمم تصرف دارالملک گلشن گردید. جورپیشگاه برف و باران که به حکم سلطان بهمن حکمران دارالسلطنه چمن بودند از صولت باد نوروز شکست یافته و به قلعه عدم شتافتند. سردار باد، بحکم خاقان بهار، مأمور تسخیر خطه بوستان و گرمسیرات گلستان که چندی به تصرف طاغیان بهمن و دی درآمده بود گردید. بازار گلزار از کالاهای گل رنگین پر شد و دامان کوهسار مملوء از لاله و شقایق گشت...»

میرزا محمد صادق موسوی اصفهانی وقایع نگار دربار زندمعروف به نامی

یک توصیف زیبا از بهار

به شکرانه باران ...

۱۲۲ بازديد

به شکرانه باران جلوه رحمت الهی که این روزها کشور و حال مان را باطراوت و شاداب کرده، اگر گذرمان به کوه و دشت افتاد یا هوای گردش در آنجا به سرمان زد، با زباله، دودهای فراوان و ترانه های غیرمجاز زمین و هوای سرشار از پاکی را آلوده نکنیم و طبیعت بکر را بر هم نزنیم.

به شکرانه باران، که روزها انتظارش را کشیده ایم و برای آمدنش دعا کرده ایم، وقتی برای دیدن زیبایی های طبیعت بیرون می رویم، حجب و حیای فطری خود را حفظ کنیم و به فکر خودنمایی، جلوه گری و فخرفروشی نزد دیگران نباشیم.

به شکرانه باران، آیه زندگی بخش خدادادی، یادمان باشد که اگر مال مان زیاد شد، خمس و زکاتش را بپردازیم، سال بعد شاهد برکت و فزونی اموال و نزول بیشتر باران باشیم.

به شکرانه باران، نعمت زیبای الهی، دو رکعت نماز شکر بخوانیم و سجده شکر به جا آوریم; شاید این کمترین کاری باشد که از دستمان برآید.

و به شکرانه باران، رحمت سبز و یگانه پروردگار رحمن و رحیم، ما نیز ابر رحمت خود را بر دیگران بگسترانیم، به هم رحم کنیم، با هم مهربان باشیم و گناه نکنیم...

به شکرانه باران ...