بهانۀ نوشتن این پست چالشی است که جناب صفایی نژاد مرا به آن دعوت کرده. موضوع از این قرار است که «اگر روزی نویسندۀ کتاب شدیم، دوست داریم در چه ژانر و موضوعی بنویسیم؟» اگر این سوال را کمی قبلتر از من میپرسیدند با شوق فراوان و هزار آب و تاب و عشق و اعتماد به نفس، برایتان از آرزوهایم میگفتم و اینکه دوستدارم داستانهایی در فلان موضوعات بنویسم و... . اما امروز که اینجا پشت میز تحریرم نشستم و کلیدهای کیبورد را پشت سر هم فشار میدهم از خودم و قلمی که مدتهاست چیز بهدردبخوری ننوشته، ناامیدم. فقط میتوانم به آینده فکر کنم و بگویم اگر روزی خواستم اولین کتابم را چاپ کنم، رمان و داستان خواهد بود. شاید مجموعۀ داستان کوتاه یا همچه چیزی. و از چه خواهم نوشت؟ یا از پسکوچههای جامعه مینویسم و درد مردم یا امید به زندگی را میپاشم به واژههایم و از دستان چروک مادربزرگ میگویم و شمعدانیهای کنار حوض فیروزه و چادرنماز گلگلی دختر همساده... .
دعوت از آووکادو و هلما. :)