۱۹۰ بازديد
دل نمی گیرد قرار آرامش جانم کجاست
صبر شد بیرون ز، کف ان ماه تابانم کجاست
گشته ویران خانه دل چشم گرید روز وشب
صاحب آن خانه کو شمع شبستانم کجاست
می روم من کو ،بکو شاید نشان یابم ز، او
خسته ی کویش منم سودای پنهانم کجاست
گر ،زند صد طعنه برمن خار وسنگ کوهسار
می روم سویش پریشان راحت جانم کجاست
آب چشمم خشک مژ گان شد سپید از هجر او
سینه ویران گشت وآ وای پریشانم کجاست
سر ،دل را گر به کلک آورده ام منعم مکن
راز دل سر بسته گویم ماه تابانم کجاست
صدیقه اژ ه ای
دیوان گلشن سحر
ارامش جان