زن آقا جون

نیازمندی های ایران| تولیدی و عمده فروشی کفش و کتونی زنانه و مردانه در تهران و اسلامشهر

زن آقا جون

۱۷۵ بازديد

امشب خونه ی آقاجون خدا بیامرزم برای افطار جمع بودیم با عمو ها وعمه ها و بعضی از بچه ها

هر سال یک شب از ماه رمضان همین بساطه..

یه خونه ی  کوچولو ونقلی که مهمونا مجبورن خیلی صمیمی کنار هم دیگه بشینن..

چیدن سفره ی افطار و کم کم اومدن بقیه ی عمو ها .البته سال های قبل شلوغ تر بود اما چند ساله بخاطر کمبود جا نوه های مزدوج خانواده دعوت نمیشن:)

قسمت دوست داشتنی ماجرا قسمت ظرف شستن هست .این که همه ی ظرف ها رو ببری دم حوض کوچیک توی حیاط و با زن عمو ها بشوری و به کل کل های این دو تا زن عموی تازه وارد بخندی و سر به سرشون بذاری :)) اونا هم تهدید کنن قشنگ  بشور  ظرف ها رو وگرنه میریم به شوهر آیندت اطلاع میدیم ..منم بگم نشونیش رو بده خودم میرم اطلاع میدم بهش:)

بعدش بشینی با دختر عمه ی هفت ساله ی کوچولوت که اتفاقا اسمت رو هم بلد نیست کلللی بازی کنی  جوری که موقع اومدن نذاره بیای و بگه از فردا همش  بیا خونمون:)

خدا رو شکر یدونه بزرگ تر(خانم آقاجونم که بهش میگیم زن آقاجون) هست که هنوزم گه گاهی هر چند  کم دور هم جمعمون کنه..هر چند من نوه ی ناتنیش باشم و بیشتر وقتا اسممو اشتباه بگه  ولی الان  بودنش خیلی خوبه:)

این که روز اول عید جایی هست که اولین خونه بری خیلی خوبه..

مزه چشیدن پدربزرگ مادر بزرگ رو زیاد نچشیدم..اما داشتن همچین بزرگتری تو فامیل هم خیلی شیرینه:)

زن آقا جون
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.